جدول جو
جدول جو

معنی سیه دوده - جستجوی لغت در جدول جو

سیه دوده
(یَهْ دَ / دِ)
بداصل. (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیه چرده
تصویر سیه چرده
سیاه چرده، برای مثال آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست / چشم میگون لب خندان رخ خرّم با اوست (حافظ - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ دَ / دِ)
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) :
درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین
سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار.
فرخی.
خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را
بادا سیاه گشته بدود عذاب روی.
سلمان ساوجی (از آنندراج).
رجوع به سیاه چشم شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ نَ / نِ)
شونیز. (دهار). رجوع به سیاه دانه شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ چَ / چِ / چُ دَ/ دِ)
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) :
قوی استخوانها و بینی بزرگ
سیه چرده گردی دلیر و سترگ.
فردوسی.
کی تواند سپیدچرده شدن
آنکه کرد ایزدش سیه چرده.
سنایی.
ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو
به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده.
سوزنی.
آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست
چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست.
حافظ.
رجوع به سیاه چرده شود
لغت نامه دهخدا
(یَهْ)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ دَ / دِ)
آلتی است برای کشیدن شیرۀ تریاک که مانند وافور دارای حقۀ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلۀ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به سیاده شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه چرده
تصویر سیه چرده
آن که رنگ چهره اش تیره باشد سیاه توه
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی است برای کشیدن شیره تریاک که مانند وافور دارای حقه گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ بوسیله آن می کشند
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ یا نَ دِ))
آلتی است برای کشیدن شیره تریاک که مانند وافور دارای حقه گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیله آن می کشند
فرهنگ فارسی معین
تیره فام، سبزه، سیاه تو، سیاه توه
متضاد: زال وبور
فرهنگ واژه مترادف متضاد