مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود
مرادف سیاه چشم و سیه چشم. (آنندراج) : درازگردن و کوتاه پشت و گردسرین سیاه شاخ و سیه دیده و نکودیدار. فرخی. خصم سپیدکار سیه دیدۀ تو را بادا سیاه گشته بدود عذاب روی. سلمان ساوجی (از آنندراج). رجوع به سیاه چشم شود
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : قوی استخوانها و بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنایی. ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. رجوع به سیاه چرده شود
سیه رنگ چه چرده به معنی رنگ و لون باشد. (برهان). سیاه رنگ. (ناظم الاطباء) : قوی استخوانها و بینی بزرگ سیه چرده گردی دلیر و سترگ. فردوسی. کی تواند سپیدچرده شدن آنکه کرد ایزدش سیه چرده. سنایی. ز آفتاب وز مهتاب کرده جامۀ تو به روز سرخ و سپید و بشب سیه چرده. سوزنی. آن سیه چرده که شیرینی عالم با اوست چشم میگون لب خندان دل خرم با اوست. حافظ. رجوع به سیاه چرده شود
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 719 تن سکنه. آب آن از رود خانه امیری و ارس. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، توتون و سردرختی. شغل اهالی زراعت، گله داری و کسب و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
آلتی است برای کشیدن شیرۀ تریاک که مانند وافور دارای حقۀ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلۀ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)
آلتی است برای کشیدن شیرۀ تریاک که مانند وافور دارای حقۀ گلی است و چوبی دارد و شیره را با چراغ به وسیلۀ آن می کشند. (از فرهنگ عامیانۀ جمال زاده از فرهنگ فارسی معین)